حکيم ابوالقاسم فرودوسي
ارسالي ميترا همدرد ارسالي ميترا همدرد


يکي از پرآوازه ترين شاعران و يکي از بزرگترين حماسه سرايان جهان در قرن چهارم و پنجم هجري، حکيم ابولقاسم فردوسي است. وي در سال 329هجري، هم زمان با آغاز غيبت کبري در روستاي «باژ» ديده به جهان گشود. وي دوران کودکي و جواني را در خانواده اي که همه دهقان و نژاد و صاحب آب و زمين بودند در فضايي سرسبز و آرام به تحصيل علم و ادب پرداخت. وي در اين روستا شوکتي،تمام داشت و گهگاه طبع خود را در سرودن تاريخ قديم آزمايش مي کرد. در آن زمان هيچ کس باور نمي کرد که اين سروده هاي پراکنده ادامه يابد و به يک اثر عظيم حماسي به نام «شاهنامه» تبديل شود . شاهنامه سرايي
در عهد سامانيان در قرن چهارهم هجري، جمع آوري و تأليف سرگذشت پادشاهان قديم رونق به سزايي يافت. اينکتاب ها که به شاهنامه معروف بودند به نثر نوشته شده بود و پيش از آن که از ميان بروند، منبع و مأخذ برخي ازکتاب هاي منثور و منظوم تاريخي در زبان فارسي و عربي قرار گرفت. جامع ترين آنها شاهنامنه منثور ابومنصورنام داشت که به فرمان «ابومنصور محمدبن عبدالرزاق» در حدود سال 346هـ.ق به دست جمعي ازمورخان و نويسندگان جمع آوري و تدوين گرديد. اين کتاب، مأخد مهم فردوسي در نظم شاهنامه است .
دقيقي، اولين شاهنامه سرا پيش از آن که فردوسي، به شاهنامه سرايي بپردازد، «دقيقي» که از شاعران بزرگ و همسال فردوسي است به نظم،شاهنامه روي آورده بود. وي تنها هزار بيت از داستان گشتاسب و ارجاسب را سروده بود که در سن کمتر ازچهل سالگي به دست غلامش کشته شد .
فرودسي علت قتل او را «خوي بد» ياد مي کند و چينن مي گويد

جوانيش را خوي بد يار بود
همه ساله تا بد به پيکار بود
بدان خوي بد جان شيرين بداد
نبود از جهان دلش يک روز شاد
يکايک از او بخت برگشته شد
به دست يکي بنده بر کشته شد

منابع شاهنامه
پس از قتل دقيقي، دوستان فردوسي که قوت طبع شاعري او را پيش از اين آزموده بودند نزد وي آمده و او را به ادامه،کار تشويق کردند؛ اما وي منبع و مأخذي در اختيار نداشت که بتواند از روي آن به نظم شاهنامه بپردازد؛ از اين رواين شاعر خستگي ناپذير و سخت کوش براي تهيه اين منابع به شهرهاي بخارا، مرو، بلخ و هرات سفر کرده و با يک،تحقيق ميداني و گسترده، داستان هاي باستان را از سينه پيران جهان ديده بيرون کشيد و آن ر ا به نسل هاي پيش ازخود تقديم کرد .
بپرسيدم از هر کسي بي شمار
نترسيدم از گردش روزگار
و اين در حالي بود که آتش جنگ همه جا شعله ور و راه ها پر خطر بود.
زمانه سراي پر از جنگ بود
به جويندگان بر جهان تنگ بود.

نگراني فردوسي
بزرگ ترين لذت بزرگان علم و ادب زماني است که بتوانند نتيجه تلاشهاي علمي و ادبي خود را ببيند و آثاري گرانسنگ و ارزشمند از خود به يادگار گذارند. همچنين بزرگ ترين نگراني آنان هنگامي است که موانع و مشکلاتي،خواسته يا ناخواسته در اين راه پيش آيد و نتوانند کار بزرگي را که آغاز کرده اند به پايان برند. فردوسي نيز چنين بود او هميشه اين نگراني و دغدعه خاطر را داشت که مبادا او هم همانند دقيقي که چهل سالگي از دنيا رفت با مرگي نا به هنگام روبه رو شود و نتواند کار بزرگي را که با عشق و علاقه آغاز کرده به فرجام رساند؛ از اين رو از خداوند ميخواست که آن قدر زنده بماند که بتواند شاهنامه را که خود آن را «نامه شهر ياران پيش» ناميده بود به نظم درآورد.
همي خواهم از دادگر يک خداي
که چندان بمانم به گيتي به جاي
که اين نامه شهر ياران پيش
بپيوندم از خوب گفتار خويش
دعاي او متسجاب شد و در سن 71 سالگي، شاهنامه را به پايان رساند و در سن 82 سالگي نيز جهان فاني را وداع،گفت .


حامي قدرشناس
اگر چه فردوسي در خانواده اي به دنيا آمد که به قول نظامي عروضي صاحب آب و زمين بودند و او بدين سبب،امثال خود بي نياز بود؛ اما هر چه داشت همه را در راه تدوين شاهنامه خرج کرد و خود گرفتار فقر و تهيدستي گرديد در اين زمان يکي از امراي قدرشناس طوس او را از نگراني معاش و اندوه فقر رهايي بخشيد و تحت حمايت خود قرارداد؛ اما ديري نپاييد که اين حامي قدرشناس به وضع نامعلومي ناپديد شد. بعد از آن بود که ديگر فردوسي روي آسايش نديد و فقر، سايه سياه و سنگين خود را تا پايان عمر بر سر راه او انداخت .

الا اي برآورده چرخ بلند
چه داري به پيري مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتي
به پيري مرا خوار بگذاشتي

رنج سي ساله
«هرچه زودتر برآيد؛ دير نپايد .»
اين سخن از سعدي شيرازي است يعني چيزي که با شتاب انجام يابد ماندگار نمي ماند. بعضي از شاعران ونويسندگان که بي تأمل و انديشه، سخن مي سر ايند و به قدري آثارشان بي پايه و بي مايه است که به قول نظامي عروضي «پيش از خداوند خود بميرد» اما فردوسي اين شاعر توانمند از کساني بود که عشق و تلاش را به هم آميخت و با فقر و تنگدستي در آويخت و سي سال رنج برد و دود چراغ خورد تا توانست اثري پايدار و ماندگار ازخود به يادگار گذارد .
بسي رنج بردم در اين سال سي
عجم زنده کردم بدين پارسي
نميرم از اين پس که من زنده ام
که تخم سخن را پراکنده ام
فردوسي در سن کهولت نيز خود را بازنشسته نپنداشت و هستي خود را در اين راه گذاشت و تا دستانش توان نوشتن داشت قلم را کنار ننهاد و حاصل رنج سي ساله خود را در سال 400 هجري و در سن 71 سالگي به جامعه ادبي وهنري تقديم کرد تا در سن 82 سالگي نيز به پيرايش و آرايش آن پرداخت .

دربار سلطان محمود
فردوسي پس از تکميل شاهنامه و بازنگري در آن، تصميم گرفت آن را به سلطان محمود غزنوي تقديم کند، تا با پاداشي که از اين راه مي ستاند هم خود را از فقر و تهديدستي برهاند و هم کتاب را از گزند حوادث مصون دارد. وي بدين،منظوربه دربار محمود بار يافت، اما بر خلاف انتظار، مورد بي مهري سلطان قرار گرفت،فردوسي خشم آلود از کاخ بيرون شتافت و به گرمابه رفت و همه درهم هايي را که دريافت کرده بود بين کارکنان حمام تقسيم کرد و شبانه به هرات گريخت. فردوسي مدت ها به هجو سلطان محمود پرداخت و در مذمت او شعر سرود.


علت بي توجهي سلطان محمود به فرودوسي
درباره اين که چرا سلطان محمود به فردوسي بي اعتنايي کرد گفته اند:نظامي عروضي مي گويد: سلطان محمود مردي متعصب بود و اطرافيان وي که بافردوسي دشمني مي داشتند به سلطان گفتند که او مردي رافضي است و اين بيت ها را دليل رفض اوست
خردمند گيتي چو دريا نهاد
برانگيخته موج از او تندباد
چو هفتاد کشتي در و ساخته
همه بادبان ها برافراخته
ميانه يکي خوب کشتي عروس
برآراسته همچو چشم خروس
پيامبر بدو اندرون با علي
همه اهل بيت نبي و وصي
اگر خلد خواهي به ديگر سراي
به نزد نبي و وصي گير جاي
گرت زين بد آيد گناه من است؟
چنين دان و اين راه، راه من است بر اين زادم و هم بر اين بگذرم
يقين دان که خاک پي حيدرم


فردوسي، شاعري آزاده
يکي از دلايلي که فردوسي مورد بي مهري سلطان محمود قرار گرفت اين بود که او شاعر درباري نبود سلطان محمود انتظار داشت که او هم مانند ديگر شاعران او باشد و جز به ستايش او به کارديگري نپردازد. او انتظار داشت که فردوسي هم همانند فرخي، عنصري و عسجدي در مدح او قصيده ها بسرايد وزندگاني او را به نظم درآورد، اما فردوسي نه تنها شاعر مديحه سراي مزدبگير نبود بلکه به عکس گاه بيت هايي گفته بود که به سلطان محمود کنايه مي زد. از جمله از زبان «رستم فرخزاد» قرن او را که قرن چهارم هجري است اينگونه پيش بيني کرده بود.
بدانديش گردد پدر بر پسر
پسر بر پدر همچنين چاره گر
بر اين ساليان چارصد بگذرد
کزين تخمه گيتي کسي نسپرد
شود بنده بي هنر شهريار
نژاد و بزرگي نيايد به کار
زيان کسان از پي سود خويش
بجويند و دين اندر آرند پيش
بريزند خون از پي خواسته
شود روزگار مهان کاسته

وفات فردوسي
سلطان محمود غرنوي، ابتدا فردوسي را مورد بي مهري قرار داد و دل او را ر نجاند، اما سال ها بعد درصدد برآمد ازاين شاعر دل شکسته دل جويي کند؛ از اين رو هدايايي فراهم کرد و گفت: با شتر سلطاني برند و از او عذرخواهند؛ اما اقبال با اين شاعر همراه نبود. نظامي عروضي گويد: هداياي سلطان به سلامت به شهر رسيد،وقتي شتر از دروازه «رودبار» وارد مي شد، جنازه فردوسي از دروازه «رزان» بيرون مي رفت. گويند از فردوسي،دختري ماند سخت بزرگوار، خواستند هداياي سلطان را بدو سپارند، قبول نکرد و گفت بدان محتاج نيستم .
فردوسي پس از 82 سال زندگي شرافتمندانه و افتخار آميز در سال 411هـ. ق غريبانه وفات يافت و دخترش،عزت و بلند طبعي او را کامل کرد و اين چنان مقتدرانه از هداياي مادي سلطاني چشم پوشيد و افتخاري بر افتخارات،پدر افزود

کاخ بلند فردوسي
وقتي خبر مرگ فردوسي و رد هداياي او توسط دخترش به گوش سلطان محمود غزنوي رسيد، دستور داد تا با آن هداياکاروان سرا و آب انباري در بين راه نيشابور و مرو بنا کند .
امروز پس از گذشت هزار سال که از مرگ فردوسي مي گذرد نه از کاروان سرا اثري است و نه از «سلطان سرا»؛نه از کاخ نشاني است و نه از کاخ نشين؛ اما کاخي که فردوسي بنا کرد نه تنها با گذشت روزگاران ويران نگرديد بلکه،بر آبادي و استحکام آن افزوده گشت.
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببين تفاوت ره از کجاست تا به کجا
فردوسي خود در شاهنامه آورده است
بناهاي آباد گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب
پي افکندم از نظم کاخي بلند
که از باد و باران نيابد گزند
بر اين نامه بر سال ها بگذرد
بخواند همي هر که دارد خرد
نميرم از اين پس که من زنده ام
که تخم سخن را پراکنده ام
از داستان هاي بسيار آموزنده و خواندني شاهنامه، داستان رستم و اسنفديار است.


تسليم ناپذيري قهرمان شاهنامه
فردوسي از زبان قهرمانان و پهلوانان شاهنامه به همه آزاد مردان و ستم ستيزان جهان مي آموزد که در برابر بيگانگان،سر تسليم و تعظيم فرود نياورند و مرگ با عزت بر زندگي با ذلت ترجيح دهند .
مر ا مرگ خوش تر از آن زندگي
که سالار باشم کنم بندگي
بزرگي که انجام آن تيرگي است
بر آن مهتري بر ببايد گريست
به نام نکو گر بميرم رواست
مرا نام بايد که تن، مرگ راست
November 5th, 2004


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان